صدایی متفاوت که روی شانههای گذشتگان نایستاد
کنون رزم سهراب و رستم شنو / دگرها شنیدستی این هم شنو» شعر جنگ نه در جایی به وجود آمده و نه در جایی تمام میشود. با آغاز تاریخ، جنگ مانند تمامی موضوعات دیگر جهان همچون عشق، مرگ و زیبایی، مرکب شعر شده است. دامنه آنچه میتوان شعر جنگ نامید از شاهکارهای فردوسی تا رجزخوانیهای گاه موزون و یا ناموزون جنگاوران گسترده میتواند باشد. اصل آنچه در این نوشتار میآید هم به نوعی در ارتباط با همین دامنه است. اینکه آنچه با عنوان شعر جنگ و حتی شعر ضدجنگ تا امروز نوشته شده در کجای این طیف میتواند قرار داشته باشد.
محدودیت نوشتار امکان و فرصت بررسی تمام آنچه ذیل عنوان شعر جنگ میتواند قرار بگیرد را نمیدهد. بنابراین نگاهی کوتاه به شعر جنگ پس از جنگ تحمیلی خواهیم انداخت. برخی به اشتباه شعر دفاع مقدس را ذیل عنوان شعر جنگ طبقهبندی میکنند، حال آنکه شعر دفاع مقدس ویژگیها و معیارهای ادبیات مقاومت را در خود دارد نه شعر جنگ. شعر جنگ بیشتر به وجه منفی جنگ و تبعات آن نظر دارد و به اعتقاد برخی عنوان اصلی این ژانر شعر ضدجنگ است. اما اشعاری که از دوران دفاع مقدس برای ما به جا مانده هیچ نسبتی با تعاریف شعر جنگ ندارد و تحت عنوان ادبیات مقاومت بایستی آن را بررسی کرد. به عقیده نویسنده آنچه از ادبیات دوران دفاع مقدس و تحت عنوان ادبیات مقاومت به یادگار خواهد ماند بیشتر از اشعار کلاسیک در قالبهای غزل و مثنوی و رباعی و… که قالبهای غالب این بازه زمانی هستند، تصنیفهایی در قالب مداحی و سرود خواهند بود. بررسی چرایی این موضوع خود فرصتی دیگر میخواهد.
شعر جنگ، محدود شده در تصاویر زیبا
آنچه از شعر جنگ در ادبیات ایران به جا مانده را در نگاهی کلی میتوان اشعاری محدود در تصاویر دید. از لحاظ ادبی، در شعرهای جنگ، شاعران کمتر به سراغ زبان، فرم و تا حدودی موسیقی بیرونی شعر میروند. ارائه تصاویر زیبا، ابزار غالبِ شعرهای چند دهه گذشته هستند. برخی چنین موضوعی را با این عنوان که در زمانه جنگ فرصت عمیق شدن در شعر وجود ندارد به نوعی منطقی جلوه میدهند. این گزاره، گزاره درستی است اما سوال پشت سر آن این است که چرا امروز که ۳۹ سال از آغاز جنگ گذشته هنوز شعر جنگ ما در وجه غالب خود هنوز محدود در تصاویر زیبا مانده است؟
به جز چند نمونه محدود آن هم از شاعران دهه هفتاد بیشتر آنچه با عنوان شعر جنگ در ادبیات ایران تولید شده در ۲ دسته کلی قرار میگیرند. دسته نخست توجه اصلی خود را به مضامینی همچون حماسه، ظلمستیزی، حضور مذهب و نمادهای آن و تکریم انقلابیون تاریخ معطوف داشته و با برچسبی تحت عنوان شاعران حکومتی» دستهبندی میشوند. دسته دوم توجه اصلی خود را به اثرات مخرب جنگ، بازماندگان جنگ، تحقق نشدن برخی از آرمانهای رزمندگان در دوران پس از جنگ و… معطوف داشتهاند. فارغ از زاویه دید این دو دسته آنچه هردو در آن توافق دارند تصویرگرایی یا ایماژیسم در شعر جنگ است.
متاسفانه در آن دوره برخی تصور میکردند، همین که برای موضوع مقدسی همچون دفاع مقدس شعر بگویند کافی است و کمترین جدیتی در نحوه انجام این کار از خود نشان نمیدادند. البته این حکم کلی نیست و برخی خلافش را نشان دادند اما در مجموع میتوان گفت شعر گفتن به قصد تهییج رزمندگان یک چیز است و کاری خوب با مضمون خوب برای همین هدف چیزی دیگر. فرض کنید قرنها پیش شاعری گمنام به نام فردوسی هم با خودش میگفت: همین که برای پاسداشت زبان فارسی این سطور را مینویسم خودش سند ماندگاریِ آن است، دیگر کم و کیف سرودهها چه اهمیتی دارد؟ من فکر میکنم اگر فردوسی به چنین نتیجهای میرسید امروز جز چند پژوهشگر متخصص در ادبیات قرن چهارم بیشتر او را نمیشناختند.
درباره این سایت